۹) میراثهای سنتی و پاکت اعانه من
تقدیم به تبرّعات صندوق بهائی... یک امتیاز روحانی است و به آنهائی که بطراز ایمان به حضرتبهاءالله فائز نشدهاند تعلق نمیگیرد. هیچ مؤمنی نباید خود را از این امتیاز محروم سازد زیرا هم وظیفه روحانی محسوب میشود و هم منبع جاذبه نعمت. (ترجمه غیررسمی)
—بیت العدل اعظم الهی
...احباء تحت هیچ شرایطی نباید، برای پیشبرد فعالیتهای اداری و تشکیلات بهائی از منابع غیربهائی مبالغ مالی قبول کنند ... زیرا مؤسساتی که بهائیان عالم تدریجاً بر پا میکنند در عنصر حقیقی هدایای حضرتبهاءالله به عالم بشریّت محسوب می شود. [ترجمه غیررسمی]
—حضرت شوقی افندی
در شماره قبلی چشمه خروشان تبرّعات به صندوق، بعنوان یک "امتیاز روحانی،" و منحصر به فرد برای هر مؤمن بهائی، بررسی شد. با ماهیّت کلمهٔ "امتیاز" بیشتر آشنا شدیم چند استلال ذکر شد مبنی بر اینکه چرا اشتراک در تبرّعات بهائی فقط میتواند از طرف نفوسی پذیرفته شود که حضرتبهاءالله را بعنوان پیامبر این دور اعظم قبول کردهاند. بعضی مواقع انسان با سادهدلی نتیجه میگیرد که تلاوت آثار مقدّس در خصوص "امتیاز منحصر به فرد" به هر شخص بهائی محرّک اوست بسوی اسفار معنوی و تقدیم سخاوتمندانه و فداکارانه او در راه خدا. ولی متأسفانه در عملکرد همیشه اینطور نیست. توجیح آن فاصلهایست میان منطق (ناشی از تلاوت آثار) و میراث فرهنگی که فرمانده اعمال شخص است!
هیچوقت از خودمان پرسیدهایم که در میدان بخشندگی و فداکاری از چه میترسیم؟ و این وحشت از کجا آب میخورد؟ چرا تقدیم تبرّعات را به تعویق میاندازیم؟ چه چیزی مانع شجاعت ما میشود که ثروتمان را سخاوتمندانه نمیدهیم؟ لاقل میتوانم در مورد این حقیر بگویم که در سرم همیشه صدایی زمزمه میکرد: "بیا صبر کنیم ببینیم چی میشود! عجله کار شیطان است؟ ببینیم اصلاً صندوق احتیاجی به پول ناچیز ما دارد یا نه! اگر نیازی بود حتماً کمک خواهم کرد." این افکار بیهوده که اصلاً ربطی به تبرّع ندارد حقیر را برای مدتها افلیج میکرد. حتی نمیتوانستم دستم را به جیب ببرم. یادم میاد یک سال این افکار آنقدر مرا فلج کرد که وقتی بیدار شدم خزانهدار میگفت برای جشن نوروز تدارکاتی دیدهایم. انشالله تشریف بیاورید!
چه موانع "فکری-روانی" مانع سفر روحانی من شده بود؟ سفری که جاذبه تأئیدات الهی در آن ضمانت گریده و من این را بخوی میدانستم و بارها خوانده بودم؟ این موانع مستحکم از کجا آمده و کجا ریشه گرفته؟ از زندگی شخصیام آمده؟ از احساسات درونیام؟ از دانستنیهای عقلانیام یا از فرهنگام؟ شاید از اجدادم به ارث رسیده و خود نمیدانم؟ بهر حال هر شخص بهائی در این دور اعظم باید بلوکهای ذهنی خود را بررسی کند و تعمق نماید که چه چیزی میتواند زندگی او را بسوی آرمانهای یک زندگی سخاوتمندانه نزدیکتر کند. بیتفاوتی و عدم حرکت نمیتواند ما را به اسرار حقیقی حیات مآنوس دارد.
میتوان همچون عروسک های کوکی بود - با دو چشم شیشهای دنیای خود را دید
میتوان در جعبهای ماهوت، با تنی انباشته از کاه - سالها در لابلای تور و پولک خفت
می توان با هر فشار هرزه دستی - بی سبب فریاد کرد و گفت - آه من بسیار خوشبختم!
واقعیتهای فرهنگی-فکری
که در طی عمر از ریشه های ذهنی ما آب خورده
همانطور که در شماره های قبلی چشمهٔ خروشان به آن اشاره شد، قلم حضرتبهاءالله برای همیشه معنی ایثار تبرّعات در راه خدا را تغییر داد. توقع خدا از اجدادان و نیاکان ما این بود که در راه پروردگار تبرّع دهند، ولی در این یوم اعظم توقع خدا از ما اینست که تبرّعات سخاوتمندانه و فداکارانه ایثار کنیم. این یک تغییر بنیادی است و گواهی به تکامل بشر از دورهٔ طفولیّت به دوره بلوغ میدهد. آنهائی که در این عصر بواسطهٔ ظهور حضرتبهاءالله عهد خود را با خداوند تمدید کردهاند باید کوشش کنند و خود را از بند سنتهای دیرینه آزاد نمایند تا با اصول نظم نوین هماهنگ شوند.
یکدست جام باده و یکدست جعد یار - رقصی چنین میانه میدانم آرزوست
یکی از بزرگترین موانع "فکری-روانی" که مؤمنان امر را از بخشندگی و فداکاری در تقدیم تبرّع در راه خدا باز میدارد ذهنیّت "صندوق نذری" است. نذری یعنی خیرات، صدقه، و یک نوع نیکوکاری در راه خدا. برای قرنهای متمادی صندوقهای نذری—که در دینهای مختلف به آنها جعبههای سفال، سایزن، اهدائی و دیگر نامها گذاشتهاند—به پیروان ادیان عالم کمکهای شایانی کرده و به مؤمنین امکان دادهاند که در را خدا تبرّع دهند. در عصر صنعت، کشورهای جهان با بنیان بازارهای اقتصادی به سوی توسعه و سرمایه گذاری رفتند. دادوستد محصولات کشاورزی جای خود را به تولیدات صنایع کارخانجات داد. جمعیّت تدریجاً معاش خود را از کارفرما به اسکناس دریافت میکردند و نقش صندوق نذری در شهرها مهمتر و رنگینتر شد. در جمهوری آذربایجان صندوقهای نذری به ملّت و جامعه خدمات بزرگی کردهاند. برادران و خواهران متعهد ما سالهای متمادی به مؤسسات دینی خود رفته و نذریهای خود را در همین صندوقهای نذری انداختهاند. ولی این سنت امروزه تبدیل به یک تعامل سرد و بیروح شده و از جنبههای روحانی خود دور گشته.
ما بهائیان در هر گوشه گیتی که زندگی کنیم همیشه به میراث فرهنگی خود، که ریشههای عمیق در قلب هر ملّتی دارد، توجه کرده افتخار میکنیم؛ با این تفاوت که برای رسیدن به مرزهای بلوغ بشریّت همواره باید به سفر معنوی ادامه داد و نباید کور کورانه سنت پرستی کرد. ریشههای "صندوقنذری" در آذربایجان بر میگردد به میراث فرهنگی عمیقتری بنام "بخشش نذری". در زمان آباء و اجداد ما کسانی که مایل به ایثار و بخشندگی بودند آرزو و نیّتی میکردند. بعد نذری بحالت خوراکی در منزلشان تهیه مینمودند و آن را به قسمتهای کوچک تقسیم کرده با کمال احترام و افتادگی در همسایگی خود میان دوستان، فامیل، فقرا و بیماران به خیرات میدادند.
در طول اهدای نذر، خانوادهٔ نذری روزهای متمادی در قابلمههای بزرگ پخت و پز میکردند و قبل از توزیع خواراکی، ظرفها را در کمال ظرافت و زیبائی تزئین مینمودند. آنها اغلب بهترین لباسهایشان را میپوشیدند. گاهی اوقات غذا را در ظرفهای نقره ای با طرحهای بسیار هنری تقدیم میکردند. در آذربایجان عادت چنین بود که زمان تهیه نذری دور قابلمه دعا میخواندند و آیات الهی زمزمه میکردند. بزرگان خانواده مدام دور قابلمه به نیّت میچرخیدند. همهٔ اعضای خانوادۀ نذری در این کار شریک میشدند و اوقات و مال خود را در این راه سخاوتمندانه فدا میکردند. اهدای نذری در جمهوری آذربایجان یک میراث فرهنگی است و همه ملتها و ادیان چه مسلمانان، لزگی، بهائی، ارمنی، کرد، و روسی همه در این فرهنگ شریک بودهاند. آذربایجانیها نذریهای خود را با قلبی مملو از شادی و نشاط به همسایگان میبردند. حقیقتاً این چه فضل بزرگی است که از نیکان ما باقی مانده و ما چقدر باید خوشبخت باشیم که چنین فرهنگ غنی و زیبائی را به ارث بردهایم. در واقع آنچه که خانواده نذری به همسایگان و اجتماع میبردند خوراکی نبوده، بلکه نوعی بندگی، سخاوت، فروتی، و عشق بوده. این حقیر عمیقاً معتقدم که فلسفه نذری که از نیاکان ما باقی مانده با روحیه احکام حضرتبهاءالله در ایثار تبرّعات تناقض ندارد بلکه تشابه دارد.
این نوع نذریها هنوز هم در فرهنگ ما وجود دارد و همه آن را گرامی میدارند، ولی متاسفانه با زندگیهای ماشینی امروز مردم بیش از حد مشغولند و دور از یکدیگر زندگی میکنند. حقیر از اینکه در فرهنگی بزرگ شدهام که نذری شالودۀ سخاوت و فداکای بوده بسیار افتخار میکنم. حتی بصراحت میگویم که هر دفعه زنگ منزل میزد آن ظرفهای نذری به منزل ما ارمغان عشق و صفا میآورد زیرا این ظرفها پرورندهٔ جامعهایی بود سخاوتمند و فروتن و بنیانگر اتحاد و هماهنگی اجتماعی. چهرهٔ خانوادۀ نذری هنگام اهدای ظرف احیاءگر بود. چه تبسمی و چه صدای آرامی که میگفت "بفرمائید". این خاطرات پس از گذشت دهه های متمادی هنوز اشگ شوق و شادی به چشمانم میآورد.
الا ای قطرهی اشکی که بر مژگانم آویزی - هزاران عقده بگشایی اگر بردامنم ریزی
نمیدانم چه میخواهی؟چه میجویی؟چه میگویی؟ - که گه بردیده بنشینی و گه از دیده بگریزی
هر انسانی که با ظرف نذری روبرو شده اگر با انصاف به خود بنگرد و به لحظهٔ تبادل میان خانوادهٔ نذری و خانوادهٔ دریافتی تفکر کند به رازهايی عمیق ملطفت میگردد. چه تفاوتی میان این مبادلهٔ «دست به دست» میان دو همسایه هست که در صندوق نذری پیدا نمیشود؟ مثلاً در ارائه نذری خانوادۀ اهدا کننده به فداکاری و بخشندگی واقف است، از قبل برنامهریزی کرده، زحمت میکشد، دوندگی میکند، از خودگذشتگی نشان میدهد، و رضای حق را میطلبد که تبرّعشان مقبل قبول باشد.
امروز وقتی حقیر پاکت اعانه خود را بدست خزانهدار محفل روحانی میدهم، رویکردهای پیشینیانم را در اهدای نذری بیاد میآورم. تمام تمرکز من دیگر به مبادله پرمعنای میان خود و خزانهدار است. بجای بیتفاتی و انداختن پولی در صندوقی سرد در کوچهای تاریک به دنبال چیزی میگردم که آن رابطه دیرین را معنا بخشد. این بسیار مهم است. تصور کنید خانوادهٔ نذری مقداری غذا شبانه پشت در منزل شما میگذاشت و میرفت، و شما هیچوقت نمیفهمیدید چه کسی نذری داده. آیا این نذر قلب شما را میتوانست با قلب خانواده نذری مرتبط سازد؟ زمانی که ما، احباءالله، نام خود را بر پاکت اعانه مینویسیم و بدست خزانهدار میدهیم و از محفل روحانی قبضی دریافت میکنیم این رابطه و تبادل معنوی میان ما و تشکیلات شکل میگیرد. تعامل میان جان و جانان.
کلیه اعانات و تبرّعات بهائی باید به خزینهدار محفل روحانی تقدیم گردد. (ترجمه غیررسمی)
—حضرت شوقی افندی
رسید تبرّعات جناب آقا فرج قاسم اف از باگو برای مبلغ سه پوند انگلیزی
حضرت عبدالبهاء به دستخط مبارک خود به احباء قبض مینوشتند و دریافت تبرّعات آنها را تصدیق میفرمودند. امروزه وقتی احباء از هر نقطهٔ عالم به بیتالعدل اعظم الهی اعانه تقدیم میکنند برای یک یک آنها قبض تصدیق و وصولیه صادر میگردد. بنابر این میتوان گفت که ارتباط میان بخشنده و گیرنده در این دور اعظم حائز اهمیت میباشد. البته که نوشتن اسم روی پاکت اعانه در آیین بهائی اجباری نیست و در آثار مقدّسه به آن اشاره نشده، امّا هوّیت بخشنده به خزانهدار کمک میکند که تقبلی از فرد مسجله است. شاید یکی از رموز معرفی خود بروی پاکت این باشد که به اسرار نهفتهٔ بخشندگی و فداکاری نزدیکتر شویم و با پروردگار خویش ایجاد تعامل شخصی کنیم.
مطرب مهتاب رو آنچ شنیدی بگو - ما همگان محرمیم آنچ بدیدی بگو
ای شه و سلطان ما ای طربستان ما - در حرم جان ما بر چه رسیدی بگو
در مورد صندوق نذری در دیانت بهائی مقرراتی وجود ندارد که حتماً باید صندوق تبرّعات در مراکز بهائی وجود داشته باشد یا نه. با این حال، هر محفل روحانی آزاد است برای جامعه خود تصمیماتی اخذ کند که آیا صندوق لازم است یا خیر؟ اگر لازم باشد ایشان باید صندوق را در محلی متشخص، تحت نظارت خزانهدار، و در جائی محفوظ بگذارند. در چنین مواردی، صندوق تبرّعات باید حاوی دستورالعملهای دقیق برای تقدیم تبرّعات باشد که احباء با تعالیم روحانی تبرّعات بهائی آشنا گردند و صندوق بهايی را با صندوق نذری اشتباه نگیرند.
عامل دیگری که طرز برخورد ما را هنگام تقدیم تبرّعات تأثیر میدهد حیاءی درونی است. من هیچوقت نتوانستم دلیلی پیدا کنم که چرا حاضر نبودم نام خود را روی پاکت اعانه بنویسم. همیشه در پوشش ناشناس تقبلی میدادم و خوب میدانستم که خداوند از هویّت من آگاه هست. باز هم اسمم را مخفی نگاه میداشتم. در یکی از الواح، جمال مبارک میفرمایند: "هیچ چیز، اعم از آنچه در آسمان و زمین خلق شده، از علم من پنهان نیست." شاید اگر با خودم روراست بودم و غرور به من اجازه میداد میتوانستم اعتراف کنم که دلیل مخفی کردن نام مقدار تقبلی بسیار کم من بود. جالب اینجاست که خود بخوبی درک میکردم که با این مقدار ناچیز باید چهرهام را پنهان کنم. چه افکار مردودی داشتم هنگامی که میدانستم هیچ چیز از علم خدا پنهان نیست باز هم خودم را گول میزدم. در این دور اعظم مقدار اعانه نباید مانع آشکاری هویّت ما شود. حقیر با گذشت زمان در این سفر روحانی متوجه شدم که وجدان و حیاءی درونی معلّم من بوده و کوشش میکرده مرا بسوی فداکاری هدایت کند. در مورد نقش حیاء و فرمایشات جمال مبارک در مورد این پدیده مهم در نشریههای بعدی بیشتر صحبت خواهیم کرد. حیاء صدای درونی ماست که باید به او گوش کنیم زیرا او ما را از آنچه شایسته نیست دور میکند. البته در این دور اعظم احدی حق ندارد به یک شخص بهائی بگوید چقدر بصندوق تبرّعات تقدیم کن بجز حیاء و وجدان او. حتی والدین هم حق ندارند به فرزندانشان امر تبرّع بدهند فقط میتوانند توصیه کنند. حیاء و وجدان درون راهنمای خوبی است برای انسان امروز. حضرتبهاءالله میفرمایند "در وجود آيتی موجود و آن انسان را از آنچه شايسته و لايق نيست منع مينمايد و حراست ميفرمايد و نام آنرا حياء گذاردهاند."
هیچ چیز، اعم از آنچه در آسمان و در زمین خلق شده، از علم من پنهان نیست و منم ذات حقیقی و واقف علوم مستوره. (ترجمه غیررسمی)
—حضرت بهاءالله
این آیه مبارکه حضرتبهاءالله مرا هوشیار نمود که هیچ ترفندی هویّت مرا از آن کسی، که در راه او فداکاری میکنم، پنهان نتوان کرد. وقتی برای زیارت به ارض اقدس سفر کرده بودم، این افتخار به حقیر داده شد که پیشانی خود را بر آستان مقدّس مقام حضرتبهاءالله بگذارم. شنیده بودم که مسئول روضه مبارکه در موقع آماده کردن مقام برای زائرین، صبح زود دستهگلهای تازهایی بروی آستان مقام مبارک حضرتبهاءالله میگذارد. بعد گلبرگهای گل رٌز را دور آستانه میچید که زائرین پیشانی خود را بر آن گلبرگها قرار دهند و بوی عطرآگین گل رُز را استشمام کنند. گاهی مسؤل روضه مبارکه گلبرگهای خشک شده آستان را به زائرین هدیه میداد.
روزی زن و شوهر جوانی برای زیارت به مقام حضرتبهاءالله رفته بودند و بعد از تلاوت دعا تصمیم گرفتند دست به دست به آستان روضه مبارکه نزدیک شده پیشانیهای خود را با هم به سجده ببرند و برای ازدواج طلب تأیید نمایند. خانم در سجده دعا میخواند و چشمانش را بسته بود، شوهر هم سجده کرده بود و دعا میخواند ولی بزودی متوجهٔ گلبرگهای عطرآگین شد و با محبتی که به جمال مبارک داشت شروع کرد چند پدال رُز را بیادبود میان کتاب مناجاتش قرار دهد. ناگهان خانم چشمهایش را باز کرد و متوجه شد شوهرش گلبرگهای آستان مقدّس را بدون اجازۀ مسءول میدزدد. خانم به چشمان همسرش خیره شد و همانا که قلب شوهر بتپیدن افتاد، تپیدنی که صدایش را میتوانست شنید. شوهر سرعاً تمامی پدالهای گل رُز را بجای خود برگرداند. بعد بسجده برگشت و منتظره دستورات شد - البته نه دستورات الهی بلکه دستورات خانمش! بالاخره با یک اشاره، شوهر همانند فنر از سجده برخواست و در جوار خانمش قدم بقدم بیرون رفت. این مثال میتواند ما را به معنی حیاء نزدیکتر کند. نشان میدهد که انسان بطور غریزی باور دارد اگر کسی او را ندید، خواه در آستان الهی باشد، او توانسته هویّت خود را پنهان کند. مثلا فکر میکنیم صندوق نذری هویّت ما را مستور میسازد.
بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست - بگشای لب که قند فراوانم آرزوست
ای آفتاب حسن برون آ دمی ز ابر - کان چهره مشعشع تابانم آرزوست
کلیه اعانات و تبرّعات بهائی باید به خزینهدار محفل روحانی تقدیم شود. (ترجمه غیررسمی)
—حضرت شوقی افندی
هیچ چیز اعم از آنچه در آسمان و در زمین خلق شده از علم من پنهان نیست و منم ذات حقیقی و واقت علوم مستوره. (ترجمه غیررسمی)
—حضرت بهاءالله
براستی ميگويم حفظ مبين و حصن متين از برای عموم اهل عالم خشية اللّه بوده اوست سبب اکبر از برای حفظ بشر و علّت کبری از برای صيانت وری. بلی در وجود آيتی موجود و آن انسان را از آنچه شايسته و لايق نيست منع مينمايد و حراست ميفرمايد و نام آنرا حياء گذاردهاند.
—حضرت بهاءالله
در شماره بعدی چشمهخروشان جنبههای دیگری از غریزهٔ انسانی، احساسات، تمایلات عقلانی، فکری، و فرهنگی که باعث بلوکهای "فکری-روانی" در اشتراک به صندوق تبرّعات میشود مورد بحث قرار خواهد گرفت. در سفر خود موفق باشید!