top of page

تقدیم به تقدیس تبرع در آئین بهایی!  این مجموعه بواسطه

محفل مقدس بهائیان آذربایجان جمع آوری گردیده

۱) من و پاکت اعانه من

خداوند در همه اوقات و در کلیهء شرایط از مخلوق خود کاملاً مستغنی و خوداستوار است. [ترجمه‌غیررسمی]  

حضرت باب

خداوند در هر حال غنی بوده از خلق خود...

حضرت باب

انّه غنی عمّا کان و عمّا یکون. (مضمون بیان: بدرستی خداوند بی نیاز است از آنچه بوده و از آنچه خواهد بود.)

—حضرت بهاءالله

هر نفسی بکمال روح و ریحان و تسلیم و رضا اداء نمود لدی الله مقبول و الأ آنٌه غنی عن العالمین.

—حضرت بهاءالله

این حکایتی است از سیاحت یک سالک حقیر برای کشف حکمتهای نهفتۀ تقدیم تبّرعات در آثار بهائی. لطفاً بخاطر بسپارید که، داستانها و تجربیاتی که در این نشریّه ها به اشتراک گذاشته می‌شود فقط تأملات شخصی یک فرد عادی است‌ -که در ماهیّت معنوی تبرّعات در آئین بهائی، تجربه کرده.  مسلماً هر فرد سالکی باید آثار الهی را دقیق مطالعه نماید و لئالی هدایت را در اسفار شخصی خویش استخراج کند.  برای این مسافر، باید بگویم، حرکت در این مسیر مستلزم اخذ تصمیمی وجدانی برای انهدام ترسی درونی بود—همان ترسِ "از دست دادن" که علت اصلی ممانعت در اشتراک سخاوتمندانه و فداکارانه در ایثار تبرّعات می‌کند. این ترس در ضمیر ناخودآگاهم طی سالیان دراز حّک شده بود و متأسفانه خودم هم از آن بی خبر بودم. سفرم را با مطالعه متون مقدّسه آغاز کردم، با اینهمه هرچقدر میخواندم تغییرات چندانی در اندیشه و افکارم حس نمی‌کردم. بعد از مدتی ملتمس درگاه جمال مبارک شدم که مرا در انجام تعهدات روحانی‌ام در مقابل صندوق بهائی هدایت بفرمایند. میتوان گفت که بعد از آن صحبتهای صادقانه و بی‌ریا بود که تدریجاً در قلبم پاداشی از جنس آرامش درونی حس کردم.

اگر نفوس به حلاوت مستوره در اوامر منزله الهیه مُدرک، و بر فوائد مُترتّبه آن واقف گردند، منفرداً و متحداً در کمال شوق و شعف بر انجام آن اوامر قیام نمایند.  از آستان حق جل جلاله استعانت ایشان را خواهانم که بر انجام این امر، که محبوب و مقبول اوست، فائزگردند. (ترجمه‌غیررسمی)

—حضرت بهاءالله

اگر حلاوت بيان رحمن را بيابی از جان بگذری و در سبيل دوست انفاق نمائی.  اين بسی واضح است که اين عبد خيالی نداشته و ندارد، چه که امرش از شئونات ظاهره خارج است.

—حضرت بهاءالله

و سالک باید در جمیع این اسفار بقدر شعری از شریعت که فی‌الحقیقه سّر طریقت و ثمره شجره حقیقت است انحراف نورزد و در همه مراتب بذیل اطاعت اوامر متشبث باشد.

—هفت وادی حضرت بهاءالله

 

این حقیر امروز در مورد تجربیات شخصی خود، در رابطه با تبرّعات به صندوق بهائی، جسارتاً می نویسد و به این باور رسیده که "سرّ طریقت و ثمره شجره حقیقت" به قلب نفوسی الهام میگردد که "در همه مراتب بذیل اطاعت اوامر متشبث باشند" و "در کمال شوق و شعف بر انجام اوامر قیام نمایند."  فقط تصدیق به اینکه اشتراک در تبرّعات شایسته و نیکوست بتنهایی نمی‌تواند تجلیات عرفانی را در روح و روان انسان ظاهر سازد. حضرت عبدالبهاء می فرمایند: "دانستن سبب حصول نیست!  از دانش صحت، انسان صحت نمیابد." از این رو، در این سفر سالک باید بدون ترس و وحشت در مسیر ایثار تبرّعاتِ "فداکارانه" قیام نماید تا لایق دریافت مواهب روحانی آن گردد.

نخستين سفرم  -  با اسبي آغاز شد  - که در جيبم جاي مي‌گرفت -  از اتاق تا بالکن.

سفر کوتاهي بود  -  اما من درياها را پشت سرگذاشتم  -  شهرهاي پر ستاره را

از ابتداي جهان  -  تا انتهاي جهان رفتم  -  و اين سفر  -  تنها سفر بي‌خطر من بود.   (رسول یونان)

حضرت عبدالبهاء در ۲۴ سالگی در ادرنه-  ایشان مرکز عهد و میثاق الهی در این عهد مبارک می باشند

 

دانستن سبب حصول نیست!  از دانستن خوبی صحت، انسان صحت نمیابد.

حضرت عبدالبهاء پیام ملکوت

 

لا تحسبنّ انّا نزّلنا لکم الاحکام بل فتحنا ختم الرّحيق المختوم باصابع القدرة والاقتدار. (مضمون بیان: گمان مبريد که براي شما فقط چند فقره احکام نازل کرده‌ايم. خیر، بلکه مهر بادهء مختوم را با انگشتان قدرت و اقتدار گشودیم. (ترجمه‌ غیر رسمی)

حضرت بهاءالله

خٌب اگر خداوند بوضوح فرموده که "در همه اوقات و شرایط از مخلوقات خود مستغنی و خود‌استوار بوده" پس ما چرا به صندوق تبرّعات اعانه میدهیم؟ مگر چه اتفاقی می‌افتد وقتی انسان سخاوتمندانه و با روحیه فداکاری اعانه میدهد؟ آیا تبرّع به صندوق بهائی یک معامله پولی است؟ چگونه این امر به ما کمک می‌کند تا "به حلاوت مستوره در اوامر منزله الهیه مُدرک و بر فوائد مُترتّبه آن واقف" گردیم؟ از چه نظر این احکام قطره ای از "رحيق المختوم (شراب مهر شده)" حساب میشود و ما چرا باید از آن بچشیم؟

در آثار مقدّس بهائی به وضوح بیان شده است که خداوند از مال و زخارف دنیا قطعیا ًبی‌نیاز است. پس بطور حتم میتوان نتیجه گرفت که اعانات در راه خدا برای رفاه و کامیابی خداوند نیست و هدف دیگری در بر دارد. ولی برای یک مؤمن بهائی که صحنه را از دور تماشا میکند موضوع شکل دیگریست. جعبهء صندوقی در میان افکنده‌اند، چند پاکت اعانه کنار آن گذاشته‌اند و شخصی بنام "خزانه‌دار" را می‌بیندکه آن پاکتها را جمع‌آوریکرده و هر از گاهی در جمع عمومی گزارش می‌دهد در آن پاکتها چه یافته!!  واقعاً!!!؟؟ آیا خداوند ما این روزها بدان کار مشغول شده؟ یعنی در حال جمع آوری پول از مخلوق خود است؟

 

گوی توفیق و کرامت در میان افکنده‌اند  -  کس به میدان در نمی‌آید سواران را چه شد

پاکت اعانه                                                      خزانه دار                                                   صندوق اعانات

 

بعضی از ما پول خود را در داخل پاکت قرار می‌دهیم، آن را به خزانه‌دار می‌سپاریم، و سپس تمام توجه خود را به این مسئله جمع می‌کنیم که محفل روحانی "پول ما" را چگونه خرج میکند. گاهی اوقات حتی دوستان عزیز الهی به خود جرأت می‌دهند و این مسائل را با یکدیگر به گفتگو می‌گذارند. اگر نحوه خرج محفل مقدس روحانی به مذاق آنها سازگار بود، فبها المراد!!  آنها تبرّعات بیشتری ایثار می‌نمایند، امّا در غیر این صورت، آنها از بخشش و تبرّعات بطور کلّی دست می‌کشند. این یک واکنش غریزی است ولی اگر طولانی شود تدریجاً باعث ضعف روحانی احباء و جامعه بهائی می‌گردد، و حتی انسان را از شایستگی دریافت برکتهای الهی و تحولات معنوی،که در آثار مقدّسه به آن وعده داده شده، محروم می‌سازد. بدیهی استکه واکنش بنده یک عکس‌العمل عمومی نیست، ولی احتمال اتفاق آن در غریزه انسان زیاد است. حقیر خود بارها قربانی این واکنش بوده‌ام و طعمه تمایلات غریزی خود شده‌ام. هرچند این حقیر بطور فیزیکی "پاکت اعانه" خودم را به خزانه‌دار سپرده بودم، ولی بخشی از ضمیر ناخودآگاهم هنوز به "پاکت اعانه من" متصل بود.

جان منست او، هی مزندیدش  -   آن منست او، هی مبریدش

       متصلست او، معتدلست او   -   شمع دلست او، پیش کشیدش

حتی بیاد دارم بعضی مواقع با دوستانم سر فنجان چای می‌نشستیم و با یکدیگر در مورد نحوه خرج کردن مؤسّسات امری مذاکرات می‌نمودیم که مثلاً محفل روحانی کجاها میتوانست تبرّعات را بهتر خرج کند، یا کتاب‌های بیشتر و بهتری چاپ کند، مصالح بهتری خریداری نماید، پیمانکار ماهرتری استخدام کند، و غیره. این را عرض نمی‌کنم که محفل روحانی نباید تبرّعات را عاقلانه خرج کند، خیر!  امّا سؤال اینجاست که آیا هدف احباء از ایثار تبرّعات این است که آن را بعد از تقدیم دنبال کنند و خواستار بازده مورد علاقه خود باشند؟ آیا ایثار تبرّعات در راه خدا همانند مثلاً خریداری یک گوشی است که فقط موقعی به خریدار رضایت می‌دهدکه گوشی مناسب خواسته‌های او باشد؟

متاسفانه درک حقیر از ایثار تبرّعات در راه خدا به این حالت بود و این نگرش در آسمان روح و ادراکم نقابی تاریک انداخته بود. هر چقدر در مورد «پاکت اعانه من» بیشتر سؤال می‌پرسیدم، به همین نسبت هم مؤسّسات بهائی را زیر سؤال می‌بردم.  تأسف که در مسیری غلط افتاده بودم. در خطابات مبارک به اوّلین گروه زائرین غربی ارض اقدس در سال ۱۸۹۸ حضرت عبدالبهاء میفرمایند: "هر چقدر درجه ایمان‌تان والاتر، قدرت روحانی و برکتهای‌های شما نیز بیشتر."  در زبان فارسی ضرب المثلی است که میگوید: "هر که بامش بیش، برفش بیشتر." به جای اینکه به حضرت‌بهاءالله عز و التماس می‌کردم که اعانه‌ مرا مقبول کند، بدتر روح خود را به «پاکت اعانه من» سریش کرده بودم و منتظر سرنوشت آن پاکت می‌نشستم. متأسفانه در آن زمان مشغله حقیر این بود، و حقیقتاً هیچوقت نشد که از درگاه الهی طلب قبولی تبرّعاتم را کنم.  تا اینکه روزی در حضور یکی از سخنوران برجسته بهائی بیاناتی شنیدم که جهت زندگی مرا برای همیشه تغییر داد. سخنران گفت که اگر نفسی اعانه خود را در راه خدا حتی به خردلی نارضائی تقدیم کند، آن اعانه بهیچ وجه نزد خدا پذیرفته نبوده و نیست.

هر نفسی بکمال روح و ریحان و تسلیم و رضا اداء نمود لدی الله مقبول و الا انه غنی عن العالمین. 

—حضرت بهاءالله

 

پذیرش تقبلی مشروط به روحیه صفا و محبت، خوشنودی، و رضایت درونی شخص نیکوکار است که در هنگام تقدیم از او ظاهر می‌گردد.  اگر حالت چنین بود پذیرش مقبول است و عکس آن خیر.  براستی خداوند تو مکتفی و خود استوار است و ستایشگاه همگان. [ترجمه‌غیررسمی]  

—حضرت بهاءالله

 

اگر حضرت‌بهاءالله اصلاً مایل به قبول تبرّعات من نبوده، پس این حقیر تا کنون "پاکت اعانه من" را به چه کسی میدادم؟  بیانات آن سخنران محترم آن شب روح حقیر را تکان داد و خواه ناخواه خودم را از خودم ناامیدکرد. حتی خجالت‌زده شدم! همچنان که سخنران صحبت میکردند گوئی از شرمساری در عمق صندلی‌ام فرو می‌رفتم. بعد از جلسه یک تصمیم بسیار مهم گرفتم و چون به ماه روزه نزدیک می‌شدیم تمام ماه روزه‌ام را دست به دامن حضرت‌بهاءالله گشتم که عز و التماس کنم تا به این حقیر رحم کند و چشمانم را باز نماید. 

چشم دل باز کن که جان بینی  -  آنچه نادیدینی است آن بینی

گر به اقلیم عشق روی آری  -  همه آفاق گلستان بینی

هرگز این مناجات روزه را، که در کتاب بهائی آذری صفحه ۲۹۴ درج شده فراموش نمیکنم و هر نوزده روز خواندم.

أَيْ رَبِّ فَافْتَحْ عَيْنِيْ وَعَيْنَ مَنْ أَرادَک لِنَعْرِفَک بِعَيْنِک.... وَلا تَجْعَلْنِيْ مِنَ الَّذِيْنَ يَقْرَئُونَ آياتِک وَلا يَجِدُونَ ما قُدِّرَ فِيْها مِنْ نِعْمَتِک الْمَکنُوْنَةِ الَّتِيْ تَحْيَى بِها أَفْئِدَةُ بَرِيَّتِک وَقُلُوْبُ عِبادِک.  (مضمون‌ بیان: روشن کن، ای خدای من، چشمان مرا و چشمان نفوسی را که تو را میابند.. مرا با آنهائی که آیات تو را میخوانند ولی در پیدایش معانی مستوره آن ناتوانند رقم مزن-مخازن مستوره‌ای که به فرمان تو در آنها گنجیده شده و حیات‌بخش روح مخلوقات و قلوب بندگان توست.)

—حضرت بهاءالله

 

این فقط لطف و عنایت حضرت‌بهاءالله بود که حقیر را هدایت کرد، و گرنه ما کجا و اینهمه لطف و عنایت کجا...  

 

  هر که ز غوغا، وز سر سودا  -  سر کشد اینجا، سر ببریدش

عام بیاید، خاص کنیدش  -  خام بیاید، هم بپزیدش

چند سال بعد در حضور یکی دیگر از سخنوران بهائی، که گاهی با جوانان با طنز سخن می‌گفت حکایتی از حاجی‌امین شنیدم. سخنران میگفت حضرت‌بهاءالله جناب‌امین را به عنوان امین حقوق‌الله (حق خداوند) منصوب نمودند. حاجی‌امین تمام عمر بطور مداوم به شهرها و کشورهای مختلف سفر میکرد و احباء را ملاقات می‌نمود.  و چون ایشان از طرف حضرت‌بهاءالله تعیین شده بودند احباء تبرّعات خود را به او میدادند تا به دست جمال‌مبارک برساند. حاجی‌امین شخصی بی‌نهایت خادم بود و تا چندین دهه، یعنی تا زمان رسالت حضرت شوقی‌ افندی، به خدمات خود ادامه داد. در پی یکی از اسفار خود در زمان حضرت‌عبدالبهاء حاجی‌امین در بدترین آب و هوای منطقه و شرایط دشوار راه، هزاران کیلومتر راه پیمائی کرد. ایشان برای حفظ از سارقین و راه‌زنان مداوم در دعا بسر می‌برد تا اینکه نهایتاً توانست مقداری مبالغ جمع آوری شده راکه احباء تبرّع داده بودند به عکاء ( قلعه‌ای که سجن عائله مبارک بود) برساند. پس از استراحت، حاجی‌امین گزارشات خود را بطور دقیق تهیه نمود و کلیه مبالغ تبرّع شده را در یک کیسهء مخمل زیبا قرار داد و منتظر شد حضرت‌عبدالبهاء او را فراخوانند. با وضعیت مشکل مالی که برای بنظر میرسید حضرت‌عبدالبهاء با آن رو در رو است حاجی‌امین در قلب خود با شادمانی مطمئن شد که توانسته مبلغ بسیار حیاتی را به دست حضرتش برساند.

حاجی امین با عده ایی از احباء در باکو سال ۱۹۱۵

خداوند در همه اوقات و در کلیهء شرایط از مخلوق خود کاملاً مستغنی و خوداستوار است.  [ترجمه‌غیررسمی]

—حضرت ربّ اعلی

 

سخنور عزیز بیاناتش را چنین ادامه داد که در روز ملاقات با حضرت‌عبدالبهاء، حاجی‌امین به اتاقی وارد شد که هیکل مبارک در آن حضور داشتند و با احترام خاصی کیسه مخملی تبرّعات را در حضور حضرت‌عبدالبهاء قرار داد. هیکل مبارک با لطف و عنایت بسیار زیاد تأیید تبرّعات نمودند که خداوند اعانات سخاوتمندانه و فداکارانه همه احباء را می‌پذیرد و ایشان برای اعانه‌دهندگان آرزوی برکت و توفیق کردند. حاجی‌امین با صبر و حوصله منتظر شد تا هیکل مبارک درمورد جزئیات گزارش سوالاتی بفرمایند. امّا حضرت‌عبدالبهاء فقط حال و احوال دوستان عزیز را در مناطق مختلف می‌پرسیدند و در مورد وحدت و استقامت احباء سؤال می‌کردند. گاهی اوقات هم آنها را با اسم اوّلشان صدا میزدند. همانطور که مکالمه ادامه داشت، شخصی وارد اتاق شد و از حضرت‌عبدالبهاء کمک مالی خواست و اعلام کرد که در وضعیت مالی بسیار مشکلی است. حضرت‌عبدالبهاء با شخص مهمان همدردی نمودند و برایشان دعا کردند که خداوند متعال او را از مشکلاتش رهایی دهد. سپس با دست مبارک به آن کیسهء مخمل، که جلوی ایشان بود، اشاره کرده فرمودند کیسه را بردارید شاید محتویاتش تا حدّی مشکلات شما را برطرف کند. با قدردانی و تشکّر فراوان شخص سائل کیسه را برداشت و از اتاق خارج شد.  حضرت‌عبدالبهاء به فرمایشات مبارک ادامه دادند ولی حاجی‌امین دیگر به اظطراب افتاده بود و هر چه سعی کرد نتوانست تمرکز حواس خود را بازیابد.  از این موضوع عمیقاً پریشان شده بود که چگونه هیکل مبارک تصمیم گرفتند مبلغ گزافی را به سائلی ببخشند.

 

سخنگوی عزیز آن شب داستان خود را چنین ادامه داد که حاجی‌امین از حضور حضرت‌عبدالبهاء در کمال سردرگمی مرخص شد و از غم فقدان آن کیسه پولی بسیار غصه خورد.  ایمان غیر قابل تزلزل حاجی‌امین—که  او را هزاران کیلومتر پیاده همراهی کرده بود—در این سفر به امتحان افتاد. معنای این امتحان را البته ما هیچوقت نمی‌توانیم تفسیر کنیم اما مطمئناً این تجربه چشم انداز جدیدی پیرامون تبرّعات و عاقبت آن در قلب حاجی‌امین انداخت. شاید مقصد از فراخوانی خداوند به ایثار تبرّعات فقط جمع آوری پول نیست، بلکه بحرکت انداختن تحوّل و دگرگونی درونی در روح و روان انسانهاست؛ تحوّلی که منجر به اوج‌گرفتن از خودگذشتگی، ایثار و فداکاری، و پرورش قوه بخشندگی، مروّت و گشاده‌دستی میگردد.  شاید هدف اصلی ایثار تبرّعات، آشکار کردن همین ویژگی‌هائی است که باید در انسان تحقق و پرورش یابد نه اینکه خواسته‌های ما یا استفاده صحیح از "تبرّعات من" با مواضین فری در جامعه.  در بیانات زیر باید با دقت بکلمه "دو برابر" توجه کرد زیرا هیچ معادله حسابداری را پیروی نمی‌کند.

چون تبرّعات به قمیص قبول فائز و وصول آن توسط جناب امین تأیید گردد، امر می‌گردد که دو برابر آن وجه به فقرا و مستمندان اعانت گردد.  يشهد بذلک لّک منصفٍ عليم و لّک الصّادق الأمين.

—حضرت بهاءالله

 

میگویند که بعد از این اتفاق حاجی‌امین به شوخی گفته بوده «حضرت‌عبدالبهاء مرکز عهد و میثاق الهی است و سرّالله است، امّا حسابدار نیست!» و در واقع بمزاح ایشان حرف درستی میزدند زیرا فرمایشات جمال مبارک در بالا و عملکرد حضرت‌عبدالبهاء در مقابل آن سائل هیچگونه منطق حسابداری نمی‌تواند داشته باشد.  نه تنها خداوند مستغنی از اعانات مخلوق خود است، بلکه دو برابر هم روی آن گذاشته به فقرا میدهد.  داستان حاجی‌امین مرا به یاد دورانی انداخت که شخصاً خرجهای محفل روحانی را برای مدّت زیادی، یعنی بعد از آنکه "پاکت اعانه من" را به خزانه‌دار محفل روحانی داده بودم، دنبال میکردم.  این داستان به حقیر درس مهمی آموخت که "پاکت اعانه من" لحظه‌ای به مقصد نهائی میرسد که تبرّعاتم "بقمیص قبول فائز شد"، مثل جنینی که در لحظه شکل‌گیری نطفه از طرف خداوند به قمیص روح مزیّن میگردد، نه اینکه نه ماه بعد و تولد فیزیکی طفل. یواش یواش رویکردم به "پاکت اعانه من" تغییر کرد زیرا متوجه شدم تبرّعاتم در راه خدا این استعدا را در خود دارد تا در لحظه تقدیم لایق دریافت برکتها و نعمات الهی باشد. تنها کاری که من بایستی انجام میدادم این بود که قلبی با "روحیه رضایت، خوشحالی و صفای درونی" پرورش دهم، بلکه اصرار تمنای قبولش را کنم، تا شامل دریافت نعمات الهی شوم.

اگر نفسی بکمال رضا و خوشوقتی بلکه باصراربخواهد به این فیض فائز شود قبول نمائید و الّا فلا.

—حضرت بهاءالله

 

 

سفر ادامه دارد...

فصل بعدی: درجه فداکاری

bottom of page